[صفت]

defective

/dɪˈfɛktɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more defective] [حالت عالی: most defective]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 معیوب ناقص

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناقص معیوب
  • 1.The accident was caused by defective brakes.
    1. ترمزهای معیوب منجر به این تصادف شدند [این تصادف به موجب ترمزهای معیوب اتفاق افتاد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان