Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . باد خالی کردن (لاستیک، بادکنک و...)
2 . مأیوس کردن
3 . قیمتها را کاهش دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to deflate
/dɪˈfleɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: deflated]
[گذشته: deflated]
[گذشته کامل: deflated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باد خالی کردن (لاستیک، بادکنک و...)
مترادف و متضاد
inflate
2
مأیوس کردن
ناامید کردن
1.She was deflated when Fen made no comment on her achievement.
1. وقتی "فن" هیچ نظری راجع به موفقیتش نداد، او مأیوس شد.
3
قیمتها را کاهش دادن
تورم منفی ایجاد کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
definitively
definitive
definitional
definition
definitely
deflated
deflation
deflect
deflection
defloration
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان