[فعل]

to deflate

/dɪˈfleɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: deflated] [گذشته: deflated] [گذشته کامل: deflated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 باد خالی کردن (لاستیک، بادکنک و...)

مترادف و متضاد inflate

2 مأیوس کردن ناامید کردن

  • 1.She was deflated when Fen made no comment on her achievement.
    1. وقتی "فن" هیچ نظری راجع به موفقیتش نداد، او مأیوس شد.

3 قیمت‌ها را کاهش دادن تورم منفی ایجاد کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان