[فعل]

to deluge

/ˈdeljuːdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: deluged] [گذشته: deluged] [گذشته کامل: deluged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرازیر شدن مانند سیل خروشان شدن

مترادف و متضاد flood inundate
  • 1.Applicants deluged the office with calls.
    1. تماس های متقاضیان شرکت را مانند سیل فرا گرفت.
  • 2.He was deluged with phone calls from friends and colleagues.
    2. سیلی از تماس از طرف دوستان و هم دانشگاهی هایش به سمت او سرازیر شد.
[اسم]

deluge

/ˈdeljuːdʒ/
غیرقابل شمارش

2 سیل سیلاب

مترادف و متضاد flood
  • 1.When the snow melts, the mountain stream becomes a deluge.
    1. وقتی برف آب می‌شود، رود کوهستان تبدیل به سیل می‌شود.

3 سیلی از (چیزی) مقدار بسیار زیادی

a deluge of complaints
سیلی از شکایات

4 بارش سنگین (باران)

a deluge of rain
بارش سنگین باران
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان