[فعل]

to demolish

/dɪˈmɑl.ɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: demolished] [گذشته: demolished] [گذشته کامل: demolished]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تخریب کردن ویران کردن، کوبیدن

  • 1.A number of houses were demolished so that the supermarket could be built.
    1. یک تعداد خانه تخریب شدند تا سوپرمارکت بتواند ساخته شود.

2 سریع خوردن بلعیدن، با سرعت تمام کردن (غذا)

informal
  • 1.The children demolished their burgers and chips.
    1. بچه‌ها سریع برگرها و چیپس‌شان را خوردند.

3 معدوم کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: از میان بردن
informal
  • 1.A recent book has demolished this theory.
    1. کتابی جدید تئوری او را معدوم کرده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان