Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تخریب کردن
2 . سریع خوردن
3 . معدوم کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to demolish
/dɪˈmɑl.ɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: demolished]
[گذشته: demolished]
[گذشته کامل: demolished]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تخریب کردن
ویران کردن، کوبیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تخریب کردن
خراب کردن
نابود کردن
منهدم کردن
متلاشی کردن
کوبیدن
1.A number of houses were demolished so that the supermarket could be built.
1. یک تعداد خانه تخریب شدند تا سوپرمارکت بتواند ساخته شود.
2
سریع خوردن
بلعیدن، با سرعت تمام کردن (غذا)
informal
1.The children demolished their burgers and chips.
1. بچهها سریع برگرها و چیپسشان را خوردند.
3
معدوم کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
از میان بردن
informal
1.A recent book has demolished this theory.
1. کتابی جدید تئوری او را معدوم کردهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
demography
demographics
demographic
democritus
democratically
demolition
demon
demoniacal
demonic
demonology
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان