Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیابان
2 . رها کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
desert
/ˈdezərt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیابان
صحرا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیابان
بیابانی
وادی
صحرا
کویری
کویر
مترادف و متضاد
barren land
wasteland
1.Somalia is mostly desert.
1. سومالی عمدتاً بیابان است.
2.They were lost in the desert for nine days.
2. آنها نه روز در بیایان گم شده بودند.
[فعل]
to desert
/dɪˈzɜrt/
فعل گذرا
[گذشته: deserted]
[گذشته: deserted]
[گذشته کامل: deserted]
صرف فعل
2
رها کردن
ترک کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ترک کردن
to desert somebody
کسی را رها کردن
He deserted his wife and children.
او همسر و فرزندانش را رها کرد.
to desert something
چیزی را ترک کردن
The owl seems to have deserted its nest.
جغد ظاهرا لانهاش را ترک کرده است.
to desert something for something
چیزی را به خاطر چیزی ترک کردن
Why did you desert teaching for politics?
چرا تدریس را به خاطر سیاست ترک کردی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
deselect
desegregation
desegregate
desecration
desecrate
desert island
desert touring
desert wind
deserted
deserter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان