[اسم]

detour

/dɪˈtʊr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جاده فرعی مسیر انحرافی

معادل ها در دیکشنری فارسی: جاده انحرافی بیراهه
مترادف و متضاد diversion indirect route roundabout route direct route
  • 1.In order to evade city traffic, Anthony took a detour.
    1. "آنتونی" برای گریز از ترافیک شهری از مسیر انحرافی رفت.
  • 2.Pop was uneasy about taking the detour in this strange town.
    2. "پاپ" از اینکه در آن شهر غریب از جاده فرعی برود مضطرب بود.
  • 3.The detour took us ten miles off our course.
    3. جاده فرعی ما را 10 مایل از مسیرمان دور کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان