Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جاده فرعی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
detour
/dɪˈtʊr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جاده فرعی
مسیر انحرافی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جاده انحرافی
بیراهه
مترادف و متضاد
diversion
indirect route
roundabout route
direct route
1.In order to evade city traffic, Anthony took a detour.
1. "آنتونی" برای گریز از ترافیک شهری از مسیر انحرافی رفت.
2.Pop was uneasy about taking the detour in this strange town.
2. "پاپ" از اینکه در آن شهر غریب از جاده فرعی برود مضطرب بود.
3.The detour took us ten miles off our course.
3. جاده فرعی ما را 10 مایل از مسیرمان دور کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
detonator
detonation
detonate
detested
detestation
detox
detoxification
detoxify
detract
detraction
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان