[فعل]

to dip

/dɪp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: dipped] [گذشته: dipped] [گذشته کامل: dipped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کاهش یافتن نزول پیدا کردن

  • 1.Sales for this quarter have dipped from 38 million to 33 million.
    1. فروش این بخش از 38 میلیون به 33 میلیون کاهش یافته است.

2 فرو بردن غوطه‌ور کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: غوطه خوردن فرو بردن
  • 1.Dip the fish in the batter, then drop it into the hot oil.
    1. ماهی را در مایه غوطه‌ور کنید، بعد آن را در روغن داغ بیندازید.
  • 2.She dipped her toe into the pool to see how cold it was.
    2. او انگشت پایش را در (آب) استخر فرو برد تا ببیند که چقدر سرد است.

3 پایین آوردن (نور بالا هنگام رانندگی)

[اسم]

dip

/dɪp/
قابل شمارش

4 نزول کاهش

مترادف و متضاد fall
a sharp dip in profits
نزول شدیدی در سود

5 سس (غلیظ)

مترادف و متضاد sauce
chips and dip
چیپس و سس
توضیحاتی در رابطه با dip
dip در این مفهوم به معنای سس غلیظی است که چیپس، بیسکویت و ... قبل از خوردن در آن فرو برده می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان