Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مطرح کردن
2 . مورد بحث قرار دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to discuss
/dɪˈskʌs/
فعل گذرا
[گذشته: discussed]
[گذشته: discussed]
[گذشته کامل: discussed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مطرح کردن
حرف زدن، در میان گذاشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
طرح کردن
مطرح کردن
مترادف و متضاد
converse
exchange views about
talk about
talk over
to discuss something
چیزی را در میان گذاشتن
I'm not prepared to discuss this on the phone.
من آماده نیستم این موضوع را پشت تلفن در میان بگذارم.
to discuss something with somebody
چیزی را با کسی مطرح کردن
Have you discussed this matter with anyone else?
آیا این مطلب را با فرد دیگری مطرح کردهاید [درمیان گذاشتهاید]؟
to discuss when/what…
مطرح کردن کی/چه و...
We need to discuss when we should go.
ما باید مطرح کنیم [حرف بزنیم] کی باید برویم.
to discuss doing something
درباره انجام کاری حرف زدن
We briefly discussed buying a second car.
ما بهطور خلاصه درباره خریدن ماشین دوم حرف زدیم.
2
مورد بحث قرار دادن
(به چیزی) پرداختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بحث کردن
مذاکره کردن
to discuss something
چیزی را مورد بحث قرار دادن [به چیزی پرداختن]
1. We should discuss the issue thoroughly.
1. باید این مسئله را بهطور کامل مورد بحث قرار دهیم.
2. We should discuss the problem at length.
2. باید تمام و کمال به این مشکل بپردازیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
discus
discursive
discriminatory
discrimination
discriminating
discuss an issue in-depth
discussion
discussion forum
disdain
disdainful
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان