[فعل]

to discuss

/dɪˈskʌs/
فعل گذرا
[گذشته: discussed] [گذشته: discussed] [گذشته کامل: discussed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مطرح کردن حرف زدن، در میان گذاشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: طرح کردن مطرح کردن
مترادف و متضاد converse exchange views about talk about talk over
to discuss something
چیزی را در میان گذاشتن
  • I'm not prepared to discuss this on the phone.
    من آماده نیستم این موضوع را پشت تلفن در میان بگذارم.
to discuss something with somebody
چیزی را با کسی مطرح کردن
  • Have you discussed this matter with anyone else?
    آیا این مطلب را با فرد دیگری مطرح کرده‌اید [درمیان گذاشته‌اید]؟
to discuss when/what…
مطرح کردن کی/چه و...
  • We need to discuss when we should go.
    ما باید مطرح کنیم [حرف بزنیم] کی باید برویم.
to discuss doing something
درباره انجام کاری حرف زدن
  • We briefly discussed buying a second car.
    ما به‌طور خلاصه درباره خریدن ماشین دوم حرف زدیم.

2 مورد بحث قرار دادن (به چیزی) پرداختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بحث کردن مذاکره کردن
to discuss something
چیزی را مورد بحث قرار دادن [به چیزی پرداختن]
  • 1. We should discuss the issue thoroughly.
    1. باید این مسئله را به‌طور کامل مورد بحث قرار دهیم.
  • 2. We should discuss the problem at length.
    2. باید تمام و کمال به این مشکل بپردازیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان