[اسم]

disdain

/dɪsˈdeɪn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نفرت تحقیر، اهانت

مترادف و متضاد contempt
  • 1.He turned his head away in disdain.
    1. او رویش را با نفرت برگرداند.
  • 2.to treat somebody with disdain
    2. با کسی با تحقیر برخورد کردن
[فعل]

to disdain

/dɪsˈdeɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: disdained] [گذشته: disdained] [گذشته کامل: disdained]

2 خوار شمردن تحقیر کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خوار شمردن
مترادف و متضاد deride scorn respect
  • 1.the older employees disdained the recently hired ones.
    1. کارمندان قدیمی تر، تازه استخدام شده ها را تحقیر کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان