Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به دریا ریختن (رودخانه)
2 . پس دادن (پول غیرقانونی)
3 . استفراغ کردن
4 . پیاده کردن (از وسیله نقلیه)
5 . بیرون دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to disgorge
/dɪsɡˈoːrdʒ/
فعل ناگذر
[گذشته: disgorged]
[گذشته: disgorged]
[گذشته کامل: disgorged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به دریا ریختن (رودخانه)
1.The Nile disgorges into the sea at Rashid.
1. رود نیل در شهر "رشید" به دریا میریزد.
2
پس دادن (پول غیرقانونی)
1.They were made to disgorge all the profits made from the album.
1. آنها مجبور شدند تمام سود بهدستآمده از آلبوم را پس بدهند.
3
استفراغ کردن
بالا آوردن
4
پیاده کردن (از وسیله نقلیه)
تخلیه کردن
1.The bus drew up in the village square and disgorged its passengers.
1. اتوبوس در میدان روستا توقف کرد و مسافرانش را پیاده کرد.
an aircraft disgorging paratroopers
یک هواپیما در حال پیاده کردن سربازان چترباز
5
بیرون دادن
بیرون ریختن
1.The ground had opened to disgorge a boiling stream of lava.
1. زمین باز شده بود تا نهر جوشانی از مواد مذاب را بیرون بریزد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
disforestation
disfavor
diseased
disease
discussion
disgrace
disgruntled
disguise
disgust
disgusted
کلمات نزدیک
disfiguring
disfigurement
disfigure
disfavor
disestablish
disgrace
disgraced
disgraceful
disgruntled
disguise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان