[اسم]

disgrace

/dɪsˈgreɪs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رسوایی فضاحت، افتضاح

مترادف و متضاد shame
  • 1.He brought disgrace on the whole team.
    1. او رسوایی بر سر تمام (افراد) تیم آورد.
  • 2.The park is really a disgrace.
    2. آن پارک افتضاحی است.
  • 3.They were sent home in disgrace.
    3. آنها با فضاحت به خانه فرستاده شده بودند.
[فعل]

to disgrace

/dɪsˈgreɪs/
فعل گذرا
[گذشته: disgraced] [گذشته: disgraced] [گذشته کامل: disgraced]

2 خوار کردن آبروی کسی را بردن، خجالت‌زده کردن، شرمنده کردن، رسوا کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان