Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نمایشگاه
2 . صفحه نمایش
3 . ویترین
4 . نشان دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
display
/dɪˈspleɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نمایشگاه
نمایش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نمایش
مترادف و متضاد
arrangement
exhibition
exposition
presentation
a display of children's paintings
نمایشگاهی از نقاشی های کودکان
a firework display
نمایش آتشبازی
2
صفحه نمایش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نمایشگر
1.The display problems might be due to a shortage of disk space.
1. مشکلات صفحه نمایش ممکن است به دلیل کمبود حافظه دیسک باشد.
3
ویترین
[فعل]
to display
/dɪˈspleɪ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: displayed]
[گذشته: displayed]
[گذشته کامل: displayed]
صرف فعل
4
نشان دادن
به معرض نمایش گذاشتن، نمایش دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابراز کردن
پدیدار ساختن
نشان دادن
مترادف و متضاد
exhibit
expose to view
present
show
to display something (to somebody)
چیزی را (به کسی) نشان دادن
1. Family photographs were displayed on the wall.
1. عکسهای خانوادگی، روی دیوار به معرض نمایش گذاشته شده بودند.
2. The model displayed the details of the human hand.
2. مدل جزئیات دست انسان را نمایش میداد.
3. The text can be displayed and edited on screen.
3. این متن میتواند روی صفحه نشان داده شده و ویرایش شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
displacement
displaced person
displaced
displace
dispiteously
displayed
displease
displeased
displeasure
disposable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان