[فعل]

to dive

/daɪv/
فعل ناگذر
[گذشته: dived] [گذشته: dived] [گذشته کامل: dived]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سقوط کردن

  • 1.The share price dived from 75$ to an all-time low of 50$.
    1. ارزش سهام از 75$ به کمترین حد ممکن خود یعنی 50$ سقوط کرد.

2 شیرجه زدن شیرجه رفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: شیرجه رفتن شیرجه زدن
مترادف و متضاد plummet plunge
  • 1.She had to dive to catch the ball.
    1. او برای گرفتن آن توپ باید شیرجه می رفت.
to dive (from/off something) into something
(از روی چیزی) به داخل چیزی شیرجه زدن
  • 1. Mark dived off the bridge into the river.
    1. "مارک" از روی پل به درون رودخانه شیرجه زد [رفت].
  • 2. She dived into a pool.
    2. او به داخل استخر شیرجه زد.

3 غواصی کردن

مترادف و متضاد go under water snorkel swim under water
to go diving
به غواصی رفتن
  • 1. The main purpose of his holiday to Greece was to go diving.
    1. هدف اصلی سفر او به یونان غواصی رفتن بود.
  • 2. we went diving in the lake last night.
    2. دیشب برای غواصی کردن به دریاچه رفتیم.

4 تمارض کردن (فوتبال)

معادل ها در دیکشنری فارسی: تمارض کردن

5 سرازیر شدن (در هوا)

  • 1.The plane dived down to attack.
    1. هواپیما به سمت پایین سرازیر شد تا حمله کند.
  • 2.The seagulls soared then dived.
    2. مرغ‌های دریایی اوج گرفتند و سپس در هوا سرازیر شدند.
[اسم]

dive

/daɪv/
قابل شمارش

6 شیرجه

معادل ها در دیکشنری فارسی: شیرجه
  • 1.He entered the pool with a neat dive.
    1. او با شیرجه‌ای زیبا وارد استخر شد.

7 غواصی

a dive to a depth of 18 meters
غواصی در عمق 18 متری
night dive
غواصی شبانه

8 رستوران بی‌کیفیت میخانه بی‌کیفیت

informal
  • 1.I can't believe you took her to that dive on your first date!
    1. باورم نمی‌شود که برای قرار اولت او را به آن رستوران بی‌کیفیت بردی!
توضیحاتی در رابطه با dive
واژه‌ی dive در این مفهوم به رستوران یا میخانه‌ای اشاره دارد که تمامی خدمات آن (غذا، نوشیدن، پیشخدمت و ...) بسیار بی‌کیفیت است و معمولا فضای ظاهری نامطلوبی دارد.

9 سرازیر شدن (در هوا) سقوط

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان