[فعل]

to domesticate

/dəˈmestɪkeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: domesticated] [گذشته: domesticated] [گذشته کامل: domesticated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اهلی کردن رام کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اهلی کردن رام کردن
  • 1.The Barnes family hoped to domesticate the tiger, but their neighbors were skeptical.
    1. خانواده "بارنز" امیدوار بودند که بتوانند آن ببر را اهلی کنند، اما همسایه‌های آن‌ها شکاک بودند [به این عمل شک داشتند].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان