[صفت]

domesticated

/dəˈmestɪkeɪtɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more domesticated] [حالت عالی: most domesticated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خانگی (حیوان) اهلی

معادل ها در دیکشنری فارسی: اهلی خانگی دست‌آموز
  • 1.These animals are only partly domesticated.
    1. این حیوانات تنها تاحدودی اهلی هستند.

2 پرورشی (گیاه)

the domesticated strawberry
توت‌فرنگی پرورشی

3 خانه‌دار کدبانو

  • 1.Ray’s very domesticated and even likes baking cakes.
    1. "ری" خیلی کدبانو و حتی عاشق کیک پختن است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان