[فعل]

to dote

/doʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: doted] [گذشته: doted] [گذشته کامل: doted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عاشق بودن پرستیدن

  • 1.He dotes on his nine-year-old son.
    1. او عاشق پسر نه ساله‌اش است.

2 فرتوت شدن دچار ناتوانی جسمی و ذهنی شدن (به‌خاطر پیری)

  • 1.The parson is now old and dotes.
    1. کشیش حالا پیر است و فرتوت شده‌است.
[اسم]

dote

/doʊt/
قابل شمارش

3 آدم دوست‌داشتنی

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان