[فعل]

to draw

/drɔː/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: drew] [گذشته: drew] [گذشته کامل: drawn]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نقاشی کشیدن نقاشی کردن، کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ترسیم کردن نقاشی کردن
مترادف و متضاد depict portray sketch
  • 1.Jonathan can draw beautifully.
    1. "جاناتان" می‌تواند به زیبایی نقاشی بکشد.
to draw something
چیزی را کشیدن، نقاشی کردن
  • 1. Draw a line at the bottom of the page.
    1. یک خط در پایین صفحه بکش.
  • 2. The children drew pictures of their families.
    2. بچه‌ها تصاویری از خانواده‌هایشان نقاشی کردند.
کاربرد فعل draw به معنای نقاشی کشیدن
فعل draw به معنای "نقاشی کشیدن" به تصویر روی صفحه کاغذ کشیدن به‌وسیله مداد، خودکار و ... است. دقت کنید که فرق فعل draw و paint در این است که فعل paint به معنای نقاشی کشیدن با رنگ‌هایی است که حالت جامد نداشته باشند (مثلا گواش، آبرنگ، رنگ و روغن و ...).

2 جذب کردن به‌سمت خود کشیدن، جلب کردن

مترادف و متضاد attract evoke invite reject repulse
to draw somebody
کسی را جذب کردن
  • 1. He's an excellent speaker who always draws a crowd.
    1. او یک سخنران عالی است که همیشه جمعیت را به‌سمت خود جذب می‌کند.
  • 2. The movie is drawing large audiences.
    2. فیلم مخاطبان زیادی را جذب کرده‌است.
to draw somebody's attention
توجه کسی را جلب کردن
  • Could I draw your attention to item number three on the agenda?
    می‌توانم توجه شما را به مورد شماره 3 صورت‌جلسه جلب کنم؟
to draw somebody to something
کسی را به‌سمتی کشاندن
  • Her screams drew passers-by to the scene
    جیغ‌های او عابران را به‌سمت صحنه (جرم) کشاند.
کاربرد فعل draw به معنای جذب کردن
فعل draw به معنای "جذب کردن" یعنی افرادی را به‌سمت خود کشیدن و توجه آنها را به خود جلب کردن. مثلا:
"He's an excellent speaker who always draws a crowd" (او یک سخنران عالی است که همیشه جمعیت را به‌سمت خود جذب می‌کند.)
این فعل گاهی با ساختار draw somebody to something نیز می‌آید. مثلا:
".Her screams drew passers-by to the scene" (جیغ‌های او عابران را به‌سمت صحنه (جرم) کشاند.)

3 بیرون کشیدن کشیدن (در جهتی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: آختن
مترادف و متضاد pull
to draw something/somebody + adv/prep
چیزی/کسی را به جهتی کشیدن
  • 1. I drew my chair up closer to the fire.
    1. صندلی‌ام را نزدیک‌تر به آتش کشیدم [صندلی‌ام را به آتش نزدیک‌تر کردم].
  • 2. I tried to draw him aside.
    2. من سعی کردم او را به کناری بکشم [برای خصوصی صحبت کردن].
to draw a gun/knife/sword ... (on somebody)
(روی کسی) اسلحه/چاقو/شمشیر و... کشیدن
  • 1. He drew a knife from his pocket.
    1. او چاقویی از جیبش بیرون کشید.
  • 2. She drew a revolver on me.
    2. او روی من هفت‌تیر کشید.
کاربرد فعل draw
فعل draw در مفهوم "بیرون کشیدن" یا "کشیدن" اشاره دارد به حرکت دادن چیزی از طریق کشیدن آن چیز.

4 کشیدن (کالسکه و...)

مترادف و متضاد pull
  • 1.This horse draws well.
    1. این اسب به‌خوبی (کالسکه و...) می‌کشد.
to draw a carriage/coach ...
کالسکه/درشکه کشیدن
  • 1. The carriage was drawn by two horses.
    1. این کالسکه به‌وسیله دو اسب کشیده می‌شد.
  • 2. The Queen's coach was drawn by six horses.
    2. کالسکه ملکه توسط شش اسب کشیده می‌شد.
کاربرد فعل draw به معنای کشیدن کالسکه
فعل draw در این مفهوم به کشیدن و راه بردن یک وسیله نقلیه مانند کالسکه به وسیله حیوانات مانند اسب اشاره دارد.

5 حرکت کردن (به جهت به‌خصوصی) آمدن

to draw someplace (adv./prep. of location)
به جایی آمدن
  • 1. The people in the distance seemed to be drawing closer.
    1. به نظر می‌رسید افرادی که در دوردست بودند داشتند نزدیک‌تر می‌آمدند.
  • 2. The train drew into the station.
    2. (آن) قطار وارد ایستگاه شد.
to draw near
نزدیک شدن
  • Her retirement is drawing near.
    بازنشستگی او دارد نزدیک می‌شود.
to draw alongside something
نزدیک چیزی حرکت آمدن/کردن
  • Their car drew alongside ours.
    اتومبیل آنها کنار اتومبیل ما آمد.
توضیح درباره فعل draw به معنای وارد شدن
فعل draw در این مفهوم به جهت حرکت چیزی به‌سمت مکان خاصی است. این فعل معمولا با یک اسم مکان، قید جهت و مکان و... همراه است.

6 مساوی کردن (مسابقه) مساوی شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مساوی کردن
  • 1.England and France drew 3–3.
    1. انگلستان و فرانسه 3-3 مساوی شدند.
to draw with/against somebody
به تساوی رسیدن
  • England drew with/against France.
    انگلیس و فرانسه مقابل هم به تساوی رسیدند.
to draw something/somebody
با چیزی/کسی مساوی کردن
  • I drew him last time I played him.
    آخرین باری که با او بازی کردم، با او مساوی کردم.
توضیح درباره فعل draw به معنای مساوی کردن
فعل draw در این معنی اشاره به مسابقه ورزشی دارد که در آن هیچ تیمی برنده مسابقه نشود و نتیجه برابر شود.

7 قرعه کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: قرعه کشیدن
  • 1.Names were drawn from a hat for the last few places.
    1. برای چندین جایگاه باقی‌مانده اسامی از کلاه قرعه‌کشی شد.
to draw for partners
برای یارگیری قرعه‌کشی کردن
  • We drew for partners.
    ما برای یارگیری قرعه‌کشی کردیم.
to draw against something
قرعه چیزی به چیزی خوردن
  • Italy has been drawn against Spain in the first round.
    ایتالیا در دور اول قرعه‌اش به اسپانیا خورده‌است.
to draw somebody/something to do something
قرعه چیزی برای انجام کاری به چیزی خوردن
  • Italy has been drawn to play Spain.
    ایتالیا برای بازی به اسپانیا خورده‌است.
توضیح درباره فعل draw به معنای قرعه‌کشی کردن
فعل draw در این کاربرد به معنای قرعه‌کشی کردن و انتخاب کردن اعضا توسط کارت، بلیت، شماره و ... است.

8 کشیدن (پرده و...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرده را کشیدن
مترادف و متضاد pull
to draw curtains/blinds ...
پرده/کرکره را کشیدن
  • 1. It was getting dark so I switched on the light and drew the curtains.
    1. هوا داشت تاریک می‌شد، برای همین چراغ‌ها را روشن کردم و پرده‌ها را کشیدم.
  • 2. Would you please draw the curtains?
    2. لطفا پرده‌ها را می‌کشی؟
کاربرد فعل draw به معنای کشیدن پرده
فعل draw در این مفهوم به کشیدن و بستن پرده و کرکره و... اشاره دارد. متضاد این فعل در این مفهوم draw back است.
مثال:
".She drew back the curtains and let the sunlight in" (او پرده‌ها را جمع کرد و گذاشت نور خورشید به داخل بیاید.)

9 مقر آوردن به اقرار آوردن، اعتراف کشیدن

to draw somebody about/on something
مقر آوردن کسی درباره چیزی
  • Spielberg refused to be drawn on his next movie.
    اسپیلبرگ حاضر نشد درباره فیلم بعدی‌اش چیزی اقرار کند.
کاربرد فعل draw به معنای مقر آوردن
فعل draw به معنای "مقر آوردن" یعنی فردی را وادار به صحبت کردن. این فعل در این کاربرد معمولا در جملات مجهول استفاده می‌شود.

10 برداشت کردن (پول و ...) دریافت کردن

مترادف و متضاد withdraw deposit
to draw money out (of something)
پول برداشت کردن (از جایی)
  • 1. Can I draw $80 out of my account?
    1. می‌توانم 80 دلار از حسابم برداشت کنم؟
  • 2. I drew out £200.
    2. من 200 پوند برداشت کردم.
draw something (from something)
دریافت کردن چیزی (از جایی)
  • She went to the post office to draw her pension.
    او به اداره پست رفت تا مستمری‌اش را دریافت کند.
to draw something on something
از جایی برداشت کردن
  • The check was drawn on his personal account.
    چک از حساب شخصی او برداشت شده بود.
کاربرد فعل draw به معنای برداشت کردن
فعل draw به معنای "برداشت کردن" یعنی دریافت کردن پول از عابر بانک و حساب بانکی.

11 پک زدن تنفس کردن

to draw at/on something
پک زدن
  • He drew thoughtfully on his pipe.
    او متفکرانه پکی به پیپش زد.
to draw something in
تنفس کردن
  • She breathed deeply, drawing in the fresh mountain air.
    او نفس عمیقی کشید و هوای تازه کوهستان را تنفس کرد.
کاربرد فعل draw به معنای پک زدن
فعل draw به معنای "پک زدن" یعنی تنفس و وارد کردن دود به وسیله سیگار کشیدن، پیپ کشیدن، قلیان و ...
[اسم]

draw

/drɔː/
قابل شمارش

12 جاذبه (فرد، رویداد و ...) کشش

مترادف و متضاد attraction
  • 1.She is currently one of the biggest draws on the Irish music scene.
    1. او در حال حاضر یکی از بزرگ‌ترین جاذبه‌های موسیقی ایرلند است.
  • 2.The festival is always a big draw for young people.
    2. این فستیوال (جشن)، همیشه جاذبه بزرگی برای افراد جوان است.
توضیحاتی در رابطه با اسم draw
اسم draw در این مفهوم اشاره دارد به چیزی که برای افراد بسیاری جذابیت داشته و نظر آنها را به خود جلب می‌کند. برای مثال یک جشنواره موسیقی، فیلم و ... .

13 مساوی (نتیجه مسابقه) تساوی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تساوی مساوی
مترادف و متضاد tie
  • 1.He scored twice to force a 4–4 draw.
    1. او دوبار گل زد تا (بازی را) چهار بر چهار مساوی کند.
to end in a draw
مساوی تمام شدن
  • The game ended in a draw.
    آن بازی مساوی تمام شد.
توضیح درباره اسم draw به معنای مساوی
اسم draw در این معنی اشاره به مسابقه ورزشی دارد که در آن هیچ تیمی برنده مسابقه نشوند و نتیجه برابر شود.

14 پک (سیگار و ...)

مترادف و متضاد drag
to take a draw from something
به چیزی پک زدن
  • 1. she took a long draw on her cigarette.
    1. او پکی طولانی به سیگارش زد.
  • 2. She took one last draw from the cigarette.
    2. او یک پک آخر به سیگار زد.
واژه draw در این کاربرد اشاره به عمل کشیدن دود سیگار و ... به درون ریه دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان