[فعل]

to drop off

/drɑp ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: dropped off] [گذشته: dropped off] [گذشته کامل: dropped off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رساندن تحویل دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیاده کردن
to drop somebody/something off
کسی/چیزی را رساندن
  • 1. Can you drop the kids off at school?
    1. می‌توانی بچه‌ها را تا مدرسه برسانی [بچه‌ها را به مدرسه می‌رسانی]؟
  • 2. He dropped me off at the bus stop.
    2. او مرا تا سر آن ایستگاه اتوبوس رساند [او مرا سر آن ایستگاه اتوبوس پیاده کرد].
  • 3. Let's drop off the car early.
    3. بیا زودتر آن اتومبیل را تحویل بدیم.

2 به‌خواب رفتن

  • 1.She dropped off in front of the TV.
    1. او جلوی تلویزیون به‌خواب رفت [خوابش برد].

3 کاهش یافتن کم شدن

  • 1.Traffic in the town has dropped off since the bypass opened.
    1. ترافیک شهری از زمان باز شدن آن بن‌بست کاهش یافته‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان