[فعل]

to drown

/draʊn/
فعل گذرا
[گذشته: drowned] [گذشته: drowned] [گذشته کامل: drowned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غرق کردن

  • 1.He tried to drown a police dog.
    1. او تلاش کرد یک سگ پلیس را غرق کند.

2 غرق شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: غرق شدن
  • 1.Two children drowned after falling into the river.
    1. دو کودک بعد از افتادن در رودخانه، غرق شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان