[صفت]

dubious

/ˈduːbiəs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more dubious] [حالت عالی: most dubious]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مشکوک مورد شک

معادل ها در دیکشنری فارسی: مشکوک
مترادف و متضاد suspicious
  • 1.After he made some dubious claims about the company, fewer people trusted him.
    1. بعد از اینکه او ادعاهای مشکوکی درباره شرکت کرد، آدم‌های کمتری به او اعتماد کردند.

2 مردد نامطمئن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دودل
مترادف و متضاد doubtful
  • 1.I know you are dubious; take some time to think about it.
    1. می‌دانم که مردد هستی؛ کمی زمان بگذار و راجع به آن فکر کن.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان