-
1.He dunked the ball with authority .
1.
او توپ را با تسلط در حلقه فرو برد.
-
2.to dunk a cookie into milk
2.
فرو بردن یک کلوچه [کوکی] در شیر
توضیحاتی در رابطه با dunk
فعل dunk اشاره دارد به فرو بردن چیزی مانند بیسکوئیت، نان و ... در مایعات (آب، چای و ...) برای مدت کوتاهی به منظور نرم شدن آن چیز قبل از خوردن. این فعل به حرکتی در بسکتبال نیز اشاره دارد که بازیکن با پرشی بلند با یک دست حلقه را گرفته و با دستی دیگر توپ را محکم به درون حلقه فرو می برد.