Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پویا
2 . شدت (موسیقی)
3 . محرک
4 . پویایی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
dynamic
/dɑɪˈnæm.ɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more dynamic]
[حالت عالی: most dynamic]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پویا
پرانرژی، پرتکاپو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پویا
حرکتی
دینامیک
مترادف و متضاد
active
energetic
lethargic
1.She's young and dynamic.
1. او جوان و پویا است.
[اسم]
dynamic
/dɑɪˈnæm.ɪk/
قابل شمارش
2
شدت (موسیقی)
1.They play all the notes in the right place and have a scrupulous regard for the tempos and dynamics.
1. آنها تمام نتها را در جای درست نواختند و توجه بسیاری به ضربآهنگ و شدت موسیقی داشتند.
3
محرک
مسبب
1.She regards class conflict as a central dynamic of historical change.
1. او کشمکش طبقاتی را محرک اصلی تغییرات تاریخی میداند.
4
پویایی
تحرک، دینامیک
the dynamics of political change
پویایی تغییر سیاسی
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
dyestuff
dye
dyad
dwindle
dwelling house
dynamically
dyspepsia
e
e-mail back
e-ticket
کلمات نزدیک
dylan
dyke
dying
dyestuff
dyer
dynamically
dynamics
dynamism
dynamite
dynamo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان