Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (پول) در آوردن
2 . بهدست آوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to earn
/ɜrn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: earned]
[گذشته: earned]
[گذشته کامل: earned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(پول) در آوردن
درآمد داشتن، بهدست آوردن (پول)
مترادف و متضاد
receive
receive a salary of
lose
pay out
1.How much do you earn, if you don't mind me asking?
1. شما چقدر درآمد دارید، اگر از پرسیدن من ناراحت نمیشوید؟
to earn money
پول درآوردن
She earns about $50,000 a year.
او حدودا 50،000 دلار در سال درآمد دارد.
to earn a living
پول درآوردن [شغل داشتن]
She earned a living as a part-time secretary.
او بهعنوان منشی نیمه وقت پول درمیآورد.
to earn somebody something
چیزی برای کسی به ارمغان آوردن
His victory in the tournament earned him $50 000.
پیروزی او در تورنمنت برایش 50000 دلار به ارمغان آورد.
2
بهدست آوردن
(به کسی) تعلق گرفتن
مترادف و متضاد
gain
to earn something
چیزی به دست آوردن
As a teacher, she had earned the respect of her students.
بهعنوان معلم، او احترام دانشآموزانش را بهدست آورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
earmark
early warning
early riser
early bird
early
earn a commission
earn a decent salary
earn a living
earn money
earner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان