[فعل]

to elapse

/ɪˈlæps/
فعل ناگذر
[گذشته: elapsed] [گذشته: elapsed] [گذشته کامل: elapsed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سپری شدن گذشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سپری شدن گذشتن
formal
مترادف و متضاد go by slip by
  • 1.Four years had elapsed since he left college and still he hadn't found a job.
    1. از زمانی که دانشکده را ترک کرده بود و هنوز کاری پیدا نکرده بود چهار سال گذشته بود.
  • 2.Many years elapsed before they met again.
    2. قبل از اینکه آنها دوباره همدیگر را ببینند، سال‌های زیادی سپری شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان