[اسم]

elastic

/ɪˈlæstɪk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کش

معادل ها در دیکشنری فارسی: کش
  • 1.This skirt needs some new elastic in the waist.
    1. این دامن به کش جدیدی دور کمرش نیاز دارد.
[صفت]

elastic

/ɪˈlæstɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more elastic] [حالت عالی: most elastic]

2 کشسان کشی، قابل ارتجاع

معادل ها در دیکشنری فارسی: کشدار کشسان کشی
  • 1.elastic material
    1. ماده کشسان
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان