Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بزرگتر
2 . ریش سفید
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
elder
/ˈeldər/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بزرگتر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارشد
بزرگ
مهتر
1.his elder sister
1. خواهر بزرگترش
2.my elder brother
2. برادر بزرگترم
[اسم]
elder
/ˈeldər/
قابل شمارش
2
ریش سفید
مسن، پیر، سالخورده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریشسفید
کدخدا
کلانتر
1.Children have no respect for their elders nowadays.
1. بچه ها امروزه هیچ احترامی به افراد مسن [سالخوردگان] نمی گذارند.
2.the village elders
2. ریش سفیدان روستا
3.Traditions were passed on by the elders of the tribe.
3. سنت ها توسز پیران قبیله نسل به نسل می شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
elbow grease
elbow
elaterid beetle
elaterid
elater
elderberry
elderly
elect
election
electoral
کلمات نزدیک
elbow-room
elbow someone out
elbow room
elbow one's way
elbow grease
elder statesman
elderberry
elderly
eldest
eldritch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان