[صفت]

elder

/ˈeldər/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بزرگتر

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارشد بزرگ مهتر
  • 1.his elder sister
    1. خواهر بزرگترش
  • 2.my elder brother
    2. برادر بزرگترم
[اسم]

elder

/ˈeldər/
قابل شمارش

2 ریش سفید مسن، پیر، سال‌خورده

معادل ها در دیکشنری فارسی: ریش‌سفید کدخدا کلانتر
  • 1.Children have no respect for their elders nowadays.
    1. بچه ها امروزه هیچ احترامی به افراد مسن [سال‌خوردگان] نمی گذارند.
  • 2.the village elders
    2. ریش سفیدان روستا
  • 3.Traditions were passed on by the elders of the tribe.
    3. سنت ها توسز پیران قبیله نسل به نسل می شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان