[صفت]

elderly

/ˈɛldərli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سالمند سالخورده

معادل ها در دیکشنری فارسی: سالخورده مسن کهنسال
مترادف و متضاد aged old senior young
  • 1.We should respect elderly people.
    1. باید به افراد سالمند احترام بگذاریم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان