Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سالمند
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
elderly
/ˈɛldərli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سالمند
سالخورده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سالخورده
مسن
کهنسال
مترادف و متضاد
aged
old
senior
young
1.We should respect elderly people.
1. باید به افراد سالمند احترام بگذاریم.
تصاویر
کلمات نزدیک
elderberry
elder statesman
elder
elbow-room
elbow someone out
eldest
eldritch
eleanor
elect
elected
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان