Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . همدردی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to empathize
/ˈempəθaɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: empathized]
[گذشته: empathized]
[گذشته کامل: empathized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
همدردی کردن
1.She empathized with his son's fear.
1. او با ترس های پسرش همدردی می کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
emotive
emotionless
emotionally
emotional wreck
emotional intelligence
empathy
emperor
emperor penguin
emphasis
emphasise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان