[فعل]

to erupt

/ɪˈrʌpt/
فعل ناگذر
[گذشته: erupted] [گذشته: erupted] [گذشته کامل: erupted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فوران کردن

  • 1.The volcano can erupt at any time.
    1. آتش‌فشان هر لحظه ممکن است فوران کند.

2 ناگهان و باشدت آغاز شدن ناگهان در گرفتن

  • 1.At the end of a hot summer, violence erupted in the inner cities.
    1. در پایان یک تابستان گرم، خشونت ناگهان و باشدت در مناطق مرکز شهری آغاز شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان