Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . همراهی کردن
2 . محافظ
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to escort
/ˈeskɔːrt/
فعل ناگذر
[گذشته: escorted]
[گذشته: escorted]
[گذشته کامل: escorted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
همراهی کردن
مشایعت کردن، اسکورت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسکورت کردن
همراهی کردن
1.The police escorted her out of the building.
1. پلیس او را تا بیرون ساختمان همراهی کرد.
[اسم]
escort
/ˈeskɔːrt/
قابل شمارش
2
محافظ
گارد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسکورت
بادیگارد
همراه
ملازم
1.He always travels with an armed escort.
1. او همیشه با یک محافظ مسلح سفر میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
eschew
escarpment
escapist
escapism
escapee
escrow
eskimo
esl
esn
esol
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان