Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . توضیح دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to explain
/ɪkˈspleɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: explained]
[گذشته: explained]
[گذشته کامل: explained]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
توضیح دادن
شرح دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توضیح دادن
حالی کردن
خرفهم کردن
وصف کردن
فهماندن
مترادف و متضاد
clarify
describe
elucidate
make clear
obscure
to explain something (to somebody)
چیزی را توضیح دادن (به کسی)
The teacher explained the rules to the children.
معلم قوانین را برای بچهها توضیح داد.
to explain that…
توضیح دادن اینکه...
I explained that an ambulance would be coming soon.
من توضیح دادم که یک آمبولانس به زودی میآید.
to explain who/how…
توضیح دادن چه کسی/چطور و...
1. Could you please explain why you're so late?
1. میشود لطفا توضیح دهی چرا اینقدر دیر کردی؟
2. He explained how the machine worked.
2. او توضیح داد که ماشین چگونه کار میکند.
3. Our guide explained where the cathedral was.
3. راهنمای ما توضیح داد کلیسای جامع کجاست.
to explain to somebody who/how…
برای کسی توضیح دادن چه کسی/چطور و...
She explained to them what to do in an emergency.
او به آنها توضیح داد که در مواقع بحران چکار کنند.
to explain +speech
توضیح دادن +نقل قول
‘It works like this,’ she explained.
او توضیح داد: «اینطوری کار میکند.»
تصاویر
کلمات نزدیک
expiry date
expiry
expire
expiration
expiation
explain away
explain by the fact that
explanation
explanatory
expletive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان