Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منقضی شدن
2 . مردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to expire
/ɪkˈspaɪər/
فعل ناگذر
[گذشته: expired]
[گذشته: expired]
[گذشته کامل: expired]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منقضی شدن
به پایان رسیدن (تاریخ انقضا)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باطل شدن
منقضی شدن
مترادف و متضاد
run out
1.I need to renew my driver's license before it expires next month.
1. من باید گواهینامه رانندگیام را تمدید کنم قبل از اینکه ماه بعد منقضی شود.
2
مردن
از دنیا رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مردن
فوت کردن
formal
1.Ophelia expires in Act IV of Hamlet.
1. "اوفلیا" در پرده چهارم (نمایش) هملت میمیرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
expiration
expiation
expiate
expertly
expertise
expiry
expiry date
explain
explain away
explain by the fact that
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان