[اسم]

faculty

/ˈfæk.əl.ti/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هیئت علمی (دانشگاه و ...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: هیئت علمی
  • 1.Faculty are opposed to the proposals made by the university administration.
    1. هیئت علمی با پیشنهاداتی که از جانب مدیریت دانشگاه مطرح شد، مخالف هستند.
a faculty meeting
جلسه هیئت علمی
faculty members
عضو هیئت علمی
the Faculty of Law
دانشکده حقوق

2 قوه استعداد، توانایی

معادل ها در دیکشنری فارسی: قوه
  • 1.The boy’s mental faculties impressed all of his teachers.
    1. توانایی‌های ذهنی پسر تمام معلم‌هایش را تحت تاثیر قرار داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان