[فعل]

to fade

/feɪd/
فعل ناگذر
[گذشته: faded] [گذشته: faded] [گذشته کامل: faded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کم‌رنگ شدن (در مورد رنگ پارچه و فرش و...) پریدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: کم‌رنگ شدن کمرنگ کردن
  • 1.If you hang your clothes out in the sun, they will fade.
    1. اگر لباس‌هایت را زیر آفتاب روشن آویزان کنی [پهن کنی]، کم‌رنگ می‌شوند [رنگشان خواهد پرید].
  • 2.Will this shirt fade when I wash it?
    2. آیا وقتی این پیراهن را بشویم، کم‌رنگ خواهد شد؟

2 ضعیف شدن (صدای رادیو و تلویزیون و...)

  • 1.The music began to fade.
    1. (صدای) موسیقی شروع به ضعیف شدن کرد.

3 ناپدید شدن محو شدن

  • 1.Her smile faded.
    1. لبخندش محو شد.
  • 2.The afternoon light began to fade.
    2. روشنایی بعدازظهر شروع به ناپدید شدن کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان