Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تقصیر
2 . نقص
3 . گسل (زمین شناسی)
4 . خطای سرویس (تنیس)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
fault
/fɔːlt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تقصیر
مقصر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقصیر
to be somebody’s fault (that)
تقصیر کسی بودن (که)
1. It was his fault that we were late.
1. تقصیر او بود که ما دیر رسیدیم.
2. Why should I say sorry when it's not my fault?
2. چرا باید بگویم معذرت میخواهم وقتی تقصیر من نبود؟
to be somebody's fault for doing something
مقصر بودن به خاطر انجام کاری
It's your own fault for being careless.
مقصر خودتی، چون بیدقتی کردی.
to be at fault
مقصر بودن
I was the one at fault and I apologized.
مقصر من بودم و عذرخواهی کردم.
2
نقص
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشکال
حرج
خطا
خلل
نقیصه
نقص
عیب
1.He has many faults, but dishonesty isn't one of them.
1. او نقصهای زیادی دارد، ولی حقهبازی جز آنها نیست.
3
گسل (زمین شناسی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گسل
the San Andreas fault in California
گسل "سن آندریاس" در ایالت کالیفرنیا
4
خطای سرویس (تنیس)
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
faucial tonsil
faucet seat wrench
faucet
fatty
fattening
faultless
fauna
fauteuil
fauvism
faux
کلمات نزدیک
faucet
fatuous
fatty acid
fatty
fattish
fault-finding
faultless
faulty
fauna
faust
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان