[صفت]

faulty

/ˈfɔːl.ti/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: faultier] [حالت عالی: faultiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 معیوب اشتباه، ایراددار

معادل ها در دیکشنری فارسی: خطا معیوب
مترادف و متضاد defective
  • 1.Ask for a refund if the goods are faulty.
    1. اگر کالاها معیوب هستند [ایراد دارند]، درخواست بازپرداخت کنید.
  • 2.The accident was caused by a faulty signal.
    2. تصادف به‌خاطر چراغ راهنمای اشتباه رخ داد.
faulty reasoning
استدلال اشتباه
faulty brakes
ترمز معیوب
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان