Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . لطف
2 . حمایت
3 . تبعیض
4 . موافقت کردن
5 . تبعیض قائل شدن
6 . فایده رساندن
7 . (به کسی) رفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
favor
/ˈfeɪ.vər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
لطف
مرحمت، کمک، خواهش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
التفات
عنایت
لطف
مترادف و متضاد
act of kindness
indulgence
service
disservice
to do somebody a favor
به کسی لطف کردن
Could you do me a favor? Could you give this to Sean, please?
یک لطفی به من میکنید؟ میتوانید این را لطفاً به "شان" بدهید؟
to ask somebody a favor
از کسی درخواست کمک کردن/خواهش کردن
1. Can I ask a favor?
1. میتوانم خواهشی (از شما) بکنم؟
2. She called up to ask me a favor.
2. او زنگ زد تا از من درخواست کمک کند.
as a favor
بهعنوان لطف
I'm going as a favor to Ann, not because I want to.
من بهعنوان لطف دارم به خانه "آن" میروم، نه چون دلم میخواهد.
to owe somebody a favor
یک لطف به کسی بدهکار بودن
I'll ask Steve to take it. He owes me a favor.
من از "استیو" میخواهم که آن را ببرد. او یک لطف به من بدهکار است.
to return a favor
لطف جبران کردن
Thanks for helping me out. I'll return the favor sometime.
ممنون که به من کمک کردی. زمانی لطفت را جبران میکنم.
2
حمایت
موافقت
مترادف و متضاد
approval
support
disapproval
to find favor with someone
توسط کسی حمایت شدن/با موافقت کسی مواجه شدن
The suggestion to close the road has found favor with local people.
پیشنهاد بستن آن جاده توسط افراد محلی حمایت شد.
to lose favor with someone
حمایت کسی را از دست دادن
The program has lost favor with viewers recently.
این برنامه اخیراً حمایت بینندگان را از دست دادهاست.
to look with favor on something
با چیزی موافقت کردن/موافق بودن
The committee looks with favor on the project.
کمیته با این پروژه موافق است.
to be in favor with someone
توسط کسی حمایت شدن
She's not in favor with the media right now.
در حال حاضر او توسط رسانه حمایت نمیشود [در حال حاضر در رسانه از او حمایت نمیشود].
3
تبعیض
مترادف و متضاد
bias
favoritism
to show favor to someone
نسبت به کسی تبعیض قائل شدن
1. As a coach, she showed no favor to any of the girls on the basketball team.
1. بهعنوان مربی، او هیچ تبعیضی نسبت به هیچکدام از دخترهای تیم بسکتبال قائل نمیشد.
2. He was accused of showing favor to one of the players.
2. او متهم به تبعیض قائل شدن نسبت به یکی از بازیکنان شد.
[فعل]
to favor
/ˈfeɪ.vər/
فعل گذرا
[گذشته: favored]
[گذشته: favored]
[گذشته کامل: favored]
صرف فعل
4
موافقت کردن
حمایت کردن، پسندیدن، ترجیح دادن
مترادف و متضاد
advocate
approve
prefer
oppose
to favor (doing) something
چیزی را پسندیدن/ترجیح دادن/از چیزی حمایت کردن
1. It's a resort favored by families with young children.
1. آن تفریحگاهی است که توسط خانوادههایی که بچه کوچک دارند، پسندیده میشود.
2. Many countries favor a presidential system of government.
2. کشورهای زیادی سیستم حکومتی ریاستجمهوری را ترجیح میدهند.
3. Slashing public spending is a policy that few politicians favor.
3. کاهش مخارج عمومی، سیاستی است که کمتر سیاستمدارانی از آن حمایت میکنند.
4. The supervisor favored the first of the two plans.
4. سرپرست اولین طرح از آن دو طرح را پسندید.
5
تبعیض قائل شدن
رفتار ناعادلانه داشتن، بهتر رفتار کردن
مترادف و متضاد
have a bias towards
treat better
to favor somebody
نسبت به کسی تبعیض قائل شدن/با کسی بهتر رفتار کردن
My parents always favored my older brother.
والدینم همیشه با برادر بزرگترم بهتر رفتار میکردند.
6
فایده رساندن
به نفع (کسی/چیزی) بودن
مترادف و متضاد
benefit
to favor somebody/something
به نفع کسی/چیزی بودن
1. Critics argued that the policy favored the private sector.
1. منتقدان استدلال کردند که آن سیاست به نفع بخش خصوصی است.
2. Natural selection has favored bats.
2. انتخاب طبیعی به نفع خفاشها بوده است.
7
(به کسی) رفتن
شبیه کسی بودن
مترادف و متضاد
look like
resemble
to favor somebody
به کسی رفتن/شبیه کسی بودن
She definitely favors her father.
او قطعاً به پدرش رفته است [شبیه پدرش است].
تصاویر
کلمات نزدیک
favism
favela
faux pas
faust
fauna
favorable
favorable wind
favorably
favored
favorite
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان