[اسم]

fiction

/ˈfɪkʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 داستان غیرواقعی داستان (تخیلی)، کتاب داستانی

معادل ها در دیکشنری فارسی: کتاب داستانی
مترادف و متضاد concoction fabrication stories story telling works of the imagination nonfiction
  • 1.Marge enjoys reading works of fiction rather than true stories.
    1. "مارج" از خواندن ادبیات داستانی بیشتر لذت می‌برد تا داستان‌های واقعی.
  • 2.The story that the president had died was fiction.
    2. داستان اینکه رئیس جمهور مرده بود غیرواقعی بود.
  • 3.We hardly ever believed Vinny because what he said was usually fiction.
    3. ما به ندرت حرف‌های "وینی" را قبول می‌کردیم چون اغلب حرف‌هایی که می‌زد معمولا غیرواقعی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان