[اسم]

file

/fɑɪl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فایل پوشه

معادل ها در دیکشنری فارسی: پوشه فایل
مترادف و متضاد binder folder portfolio
  • 1.What's the file name?
    1. اسم فایل چیست؟
to create/delete/download/save a file
یک فایل (کامپیوتری) ساختن/پاک کردن/دانلود کردن/ذخیره کردن
  • 1. I accidentally deleted the wrong file.
    1. من تصادفی فایل اشتباهی را پاک کردم.
  • 2. Save the file under a different filename.
    2. فایل را با یک اسم متفاوت ذخیره کنید.
to access a file
به یک فایل دسترسی داشتن
to copy a file
از یک فایل کپی گرفتن
a backup/computer/data ... file
فایل پشتیبان/کامپیوتری/داده و...
  • You can burn your backup file to CD or DVD.
    شما می‌توانید فایل پشتیبان خود را روی سی‌دی یا دی‌وی‌دی رایت کنید.

2 پرونده

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرونده دوسیه
مترادف و متضاد document dossier record
to open/keep a file on somebody
پرونده کسی را باز کردن/بایگانی کردن
  • The school keeps files on all its students.
    مدرسه پرونده تمام دانش‌آموزان را بایگانی می‌کند.
a research/secret/police file
یک پرونده تحقیقاتی/محرمانه/پلیسی

3 سوهان

معادل ها در دیکشنری فارسی: سوهان
a nail file
سوهان ناخن

4 صف ردیف، قطار

معادل ها در دیکشنری فارسی: قطار
[فعل]

to file

/fɑɪl/
فعل گذرا
[گذشته: filed] [گذشته: filed] [گذشته کامل: filed]

5 بایگانی کردن

مترادف و متضاد categorize classify put on record
to file something (under something)
چیزی را (به نام چیزی) بایگانی کردن
  • 1. I looked to see if anything was filed under my name.
    1. من نگاه کردم تا ببینم آیا چیزی به اسم من بایگانی شده یا نه.
  • 2. The police filed the cases.
    2. پلیس پرونده‌ها را بایگانی کرد.
to file something away
چیزی را بایگانی کردن
  • The handbooks are filed away for future reference.
    کتابچه‌های راهنما برای ارجاعات آینده بایگانی شدند.

6 درخواست دادن (پرونده قضایی) به ثبت رساندن (شکایت و...)

مترادف و متضاد apply register
to file a complaint/lawsuit/petition ...(against somebody)
به ثبت رساندن شکایت/پرونده قضایی/عریضه و... (علیه کسی)
  • Mr Genoa filed a formal complaint against the department.
    آقای "جنوآ" یک شکایت رسمی علیه وزارتخانه به ثبت رساند.
to file for something
برای چیزی درخواست دادن
  • The Morrisons have filed for divorce.
    موریسون‌ها درخواست طلاق داده‌اند.
to file to do something
برای انجام کاری درخواست دادن
  • He filed to divorce his wife.
    او درخواست طلاق همسرش را داد.

7 با صف رفتن با صف حرکت کردن

  • 1.The students filed into the classroom.
    1. آن دانش‌آموزان با صف به کلاس رفتند [دانش‌آموزان با صف وارد کلاس شدند].

8 سوهان زدن ساییدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سابیدن سوهان زدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان