Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فلش بک
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
flashback
/ˈflæʃbæk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فلش بک
پس نگاه
1.The events that led up to the murder were shown in a series of flashbacks.
1. وقایعی که منجر به قتل می شد در یک سری فلش بک به بیننده نشان داده می شد.
2.The story is told in flashback.
2. داستان به صورت فلش بک بازگو می شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
flash mob
flash memory
flash flood
flash drive
flash card
flashbulb
flashcard
flashlight
flashpoint
flashy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان