[اسم]

flashlight

/ˈflæʃ.lɑɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چراغ‌قوه

معادل ها در دیکشنری فارسی: چراغ قوه
مترادف و متضاد torch
  • 1.He lit the way with his flashlight.
    1. او راه را با چراغ‌قوه‌اش روشن کرد.
  • 2.She shone the flashlight into the dark room.
    2. او چراغ‌قوه را در اتاق تاریک روشن کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان