Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تورق کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to flip through
/flɪp θru/
فعل گذرا
[گذشته: flipped through]
[گذشته: flipped through]
[گذشته کامل: flipped through]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تورق کردن
سرسری ورق زدن، نگاهی انداختن
مترادف و متضاد
flick through
1.I flipped through the photos in the folder before choosing three that I liked.
1. قبل از اینکه سه تا از عکسهایی که دوست دارم را انتخاب کنم، نگاهی به عکسهای در پوشه انداختم.
2.I had just started flipping through a magazine when the receptionist called my name.
2. من تازه شروع به ورق زدن مجلهای کرده بودم که منشی اسمم را صدا زد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
flip over
flip
fling off
fling into
fling
flip-flop
flipper
flirt
flirt with
flirtation
کلمات نزدیک
flip side
flip phone
flip out
flip one's lid
flip
flip-flops
flipchart
flippant
flippantly
flipper
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان