[عبارت]

for nothing

/fɔr ˈnʌθɪŋ/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیهوده بی‌دلیل

  • 1.I went to the station for nothing, she wasn’t on the train.
    1. بیهوده به ایستگاه (قطار) رفتم، او سوار آن قطار نبود.

2 رایگان

  • 1.You can have these books for nothing. I don’t want them.
    1. می‌توانی رایگان این کتاب‌ها را داشته باشی [برداری]. من آن‌ها را نمی‌خواهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان