Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فرم
2 . گونه
3 . خوشهیکلی
4 . شکل
5 . وجه (دستور زبان)
6 . ساختار
7 . عملکرد
8 . قالب (بتنریزی)
9 . تأسیس کردن
10 . تشکیل شدن
11 . فرم دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
form
/fɔːrm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فرم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فرم
مترادف و متضاد
application
document
paper
questionnaire
to fill in/out a form
فرم پر کردن
Please fill in the form with black ink.
لطفا با جوهر سیاه فرم را پر کنید.
to complete a form
فرم تکمیل کردن
When you have completed the form, hand it in at the desk.
وقتی فرم را تکمیل کردید، آن را به (متصدی) پذیرش تحویل دهید.
an application/entry/order/reservation... form
فرم ثبتنام/ورود/سفارش/رزرو و...
Please fill out the reservation form and wait.
لطفا فرم رزرو را پر کنید و صبر کنید.
2
گونه
نوع
a form of something
نوع از چیزی
1. She has a rare form of cancer.
1. او یک نوع نادر از سرطان را دارد.
2. Swimming is the best form of exercise.
2. شنا بهترین نوع ورزش است.
3
خوشهیکلی
تناسب اندام
in form
رو فرم [خوشهیکل]
I really need to get back in form.
من واقعا باید دوباره روی فرم آیم [خوشهیکل شوم].
out of form
بدون تناسب اندام [بدهیکل]
The horse was clearly out of form.
آن اسب آشکارا بدون تناسب اندام [بدهیکل] بود.
4
شکل
نوع
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریخت
شکل
صورت
فرم
قالب
مترادف و متضاد
shape
in the form of something
به شکل چیزی
It's a cake in the form of a car.
این کیکی به شکل اتومبیل است.
to take the form of something
به شکل چیزی بودن [شکل خاصی به خود گرفتن]
The training program takes the form of a series of workshops.
برنامه آموزشی به شکل یک مجموعه کارگاه آموزشی است.
in some form or other
به شکلی/به نوعی
Most political questions involve morality in some form or other.
بیشتر سوالات سیاسی به شکلی به اخلاقیات ربط دارند.
some form of
به نوعی
We need to come to some form of agreement.
ما باید به نوعی توافق برسیم.
in any shape or form
به هر نحو و شکلی
I'm opposed to censorship in any shape or form.
من مخالف سانسور به هر نحو و شکلی هستم.
5
وجه (دستور زبان)
1.Please use the infinitive form of the verb.
1. لطفا از وجه مصدر فعل استفاده کنید.
2.There are several different forms of English nouns.
2. چندین وجه متفاوت برای اسامی انگلیسی وجود دارد.
6
ساختار
سبک
in the form of something
به سبک چیزی
The novel is written in the form of a series of letters.
رمان به سبک مجموعهای از نامهها نوشته شده است.
form and content
ساختار و محتوا
In a novel, form and content are equally important.
در یک رمان، ساختار و محتوا به یک اندازه مهم هستند.
7
عملکرد
to be on/in good form
عملکرد خوبی داشتن
The whole team was on good form and deserved the win.
تمام تیم عملکرد خوبی داشت و لایق پیروزی بود.
on current/present form
با عملکرد کنونی/فعلی
On current form the party is heading for another election victory.
با عملکرد کنونی، حزب به سوی یک پیروزی دیگر در انتخابات پیش میرود.
8
قالب (بتنریزی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قالب
1.The concrete takes the shape of the form in which it is contained.
1. سیمان، شکل قالبی را میگیرد که در آن نگهداری میشود.
2.Wooden form is the basic concrete form.
2. قالب چوبی، قالب سیمانی اصلی است.
[فعل]
to form
/fɔːrm/
فعل گذرا
[گذشته: formed]
[گذشته: formed]
[گذشته کامل: formed]
صرف فعل
9
تأسیس کردن
تشکیل دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تشکیل دادن
مترادف و متضاد
establish
found
set up
abolish
dissolve
to form something
چیزی را تشکیل دادن/تأسیس کردن
1. I'm forming a new organization.
1. در حال تشکیل (دادن) سازمانی جدید هستم.
2. She formed her own company eleven years ago.
2. او شرکت خودش را 11 سال پیش تأسیس کرد.
10
تشکیل شدن
شکل گرفتن، بهوجود آمدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تشکیل شدن
شکل گرفتن
1.A solution began to form in her mind.
1. راهحلی در ذهنش بهوجود آمد.
2.Ice forms when water freezes.
2. وقتی که آب منجمد میشود، یخ شکل میگیرد [بهوجود میآید].
11
فرم دادن
شکل دادن، ساختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فرم دادن
1.Do you know how to form the past tense?
1. میدانید چگونه (فعل) زمان گذشته بسازید؟
2.Rearrange the letters to form a new word.
2. حروف را جابهجا کنید تا یک واژه جدید ساخته شود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
forlorn
forklift
fork up
fork over
fork out
form of address
form-fitting
formal
formalism
formality
کلمات نزدیک
forlorn
forklift truck
forked
forkball
fork-lift truck
formal
formal logic
formaldehyde
formalism
formalist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان