Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دژسازی کردن
2 . نیرومند کردن
3 . غنی کردن (مواد غذایی با ویتامین)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to fortify
/fˈɔːɹɾɪfˌaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: fortified]
[گذشته: fortified]
[گذشته کامل: fortified]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دژسازی کردن
سنگربندی کردن
a fortified town
یک شهر سنگربندی شده
2
نیرومند کردن
مقاوم کردن، تقویت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقویت کردن
1.He fortified himself against the cold with a hot drink.
1. او با یک نوشیدنی داغ خود را در برابر سرماخوردگی مقاوم کرد.
2.The high-priced drink had extra vitamins and minerals to fortify the body.
2. آن نوشیدنی گرانقیمت، برای تقویت کردن بدن، ویتامینها و مواد معدنی اضافی داشت.
3
غنی کردن (مواد غذایی با ویتامین)
cereal fortified with extra vitamins
غلات صبحانه [کورن فلکس] غنی شده با ویتامین اضافی
تصاویر
کلمات نزدیک
fortified
fortifications
fortification
fortieth
forthwith
fortissimo
fortitude
fortnight
fortnightly
fortran
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان