Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آزادی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
freedom
/ˈfriːd.əm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آزادی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزادگی
آزادی
حریت
رهایی
وارستگی
1.Everyone should be allowed freedom of choice.
1. هرکسی باید اجازه آزادی انتخاب را داشته باشد.
2.In college, you have the freedom to do what you want.
2. در کالج، آزادی داری هر کاری که بخواهی انجام دهی.
freedom of speech
آزادی بیان
sense of freedom
حس آزادی
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
free-lance
free weight
free up
free time
free spirit
freehand brush work
freelance
freelancer
freely
freeway
کلمات نزدیک
freebie
freebase
free-wheeling
free-standing
free-spirited
freedom fighter
freedom of information
freedom of speech
freedom of the press
freehold
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان