[اسم]

freedom

/ˈfriːd.əm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آزادی

معادل ها در دیکشنری فارسی: آزادگی آزادی حریت رهایی وارستگی
  • 1.Everyone should be allowed freedom of choice.
    1. هرکسی باید اجازه آزادی انتخاب را داشته باشد.
  • 2.In college, you have the freedom to do what you want.
    2. در کالج، آزادی داری هر کاری که بخواهی انجام دهی.
freedom of speech
آزادی بیان
sense of freedom
حس آزادی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان