[فعل]

to fuck around

/fˈʌk ɐɹˈaʊnd/
فعل ناگذر
[گذشته: fucked around] [گذشته: fucked around] [گذشته کامل: fucked around]

1 وقت تلف کردن وقت‌گذرانی کردن، دست دست کردن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد fool around
  • 1.I can't believe we spent the whole day just fucking around online.
    1. باورم نمی‌شود که کل روز را فقط به آنلاین وقت تلف کردن گذراندیم.
  • 2.Quit fucking around and get back to work!
    2. دست از وقت تلف کردن بردار و برگرد سر کار!

2 سربه‌سر گذاشتن دست انداختن، شوخی کردن، اذیت کردن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد fool around mess around play a prank tease
to fuck around (with someone)
(کسی را) دست انداختن/سربه‌سر (کسی) گذاشتن/شوخی کردن
  • 1. Did she really ask you about me, or are you fucking around with me?
    1. او واقعاً درباره من از شما پرسید یا دارید من را دست می‌اندازید؟
  • 2. Don’t fuck around with me all the time!
    2. اینقدر مدام من را اذیت نکنید!
  • 3. He was just fucking around.
    3. او فقط داشت شوخی می‌کرد.
  • 4. Let's fuck around with him.
    4. بیایید سربه‌سر او بگذاریم.
  • 5. Oh, come on, Tina, we're just fucking around. We didn't mean it.
    5. اوه بی‌خیال "تینا"، فقط داشتیم شوخی می‌کردیم. منظوری نداشتیم.
to fuck someone around
سربه‌سر کسی گذاشتن/کسی را اذیت کردن
  • 1. Come on, don't fuck me around. Is this a serious offer or not?
    1. یالا، سربه‌سرم نگذارید. این یک پیشنهاد جدی است یا نه؟
  • 2. Stop fucking me around!
    2. سربه‌سرم نگذارید [اذیتم نکنید]!

3 بی‌بندوبار بودن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد to be promiscuous
  • 1.After the breakup, she made the most of being single and fucked around.
    1. پس از قطع رابطه، او بیشترین استفاده را از مجرد بودن کرد و بی‌بندوبار بود.
  • 2.Well, I wouldn't trust Phil if I were dating him—I hear he fucks around.
    2. خب، من اگر با "فیل" رابطه داشتم، به او اعتماد نمی‌کردم؛ شنیدم او بی‌بندوبار است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان