Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وقت تلف کردن
2 . سربهسر گذاشتن
3 . بیبندوبار بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to fuck around
/fˈʌk ɐɹˈaʊnd/
فعل ناگذر
[گذشته: fucked around]
[گذشته: fucked around]
[گذشته کامل: fucked around]
صرف فعل
1
وقت تلف کردن
وقتگذرانی کردن، دست دست کردن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
fool around
1.I can't believe we spent the whole day just fucking around online.
1. باورم نمیشود که کل روز را فقط به آنلاین وقت تلف کردن گذراندیم.
2.Quit fucking around and get back to work!
2. دست از وقت تلف کردن بردار و برگرد سر کار!
2
سربهسر گذاشتن
دست انداختن، شوخی کردن، اذیت کردن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
fool around
mess around
play a prank
tease
to fuck around (with someone)
(کسی را) دست انداختن/سربهسر (کسی) گذاشتن/شوخی کردن
1. Did she really ask you about me, or are you fucking around with me?
1. او واقعاً درباره من از شما پرسید یا دارید من را دست میاندازید؟
2. Don’t fuck around with me all the time!
2. اینقدر مدام من را اذیت نکنید!
3. He was just fucking around.
3. او فقط داشت شوخی میکرد.
4. Let's fuck around with him.
4. بیایید سربهسر او بگذاریم.
5. Oh, come on, Tina, we're just fucking around. We didn't mean it.
5. اوه بیخیال "تینا"، فقط داشتیم شوخی میکردیم. منظوری نداشتیم.
to fuck someone around
سربهسر کسی گذاشتن/کسی را اذیت کردن
1. Come on, don't fuck me around. Is this a serious offer or not?
1. یالا، سربهسرم نگذارید. این یک پیشنهاد جدی است یا نه؟
2. Stop fucking me around!
2. سربهسرم نگذارید [اذیتم نکنید]!
3
بیبندوبار بودن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
to be promiscuous
1.After the breakup, she made the most of being single and fucked around.
1. پس از قطع رابطه، او بیشترین استفاده را از مجرد بودن کرد و بیبندوبار بود.
2.Well, I wouldn't trust Phil if I were dating him—I hear he fucks around.
2. خب، من اگر با "فیل" رابطه داشتم، به او اعتماد نمیکردم؛ شنیدم او بیبندوبار است.
تصاویر
کلمات نزدیک
fuck a duck
for fuck's sake
blocked up
bliss out
blend in
break away
fuck bunny
fuck it
fucknut
fuck puppet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان