[فعل]

to fuck with

/fˈʌk wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: fucked with] [گذشته: fucked with] [گذشته کامل: fucked with]

1 دست‌کاری کردن ور رفتن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد meddle with mess with
to fuck with something
با چیزی ور رفتن/چیزی را دست‌کاری کردن
  • 1. I try to avoid the temptation to fuck with a recipe the first time I make it.
    1. سعی می‌کنم از وسوسه دست‌کاری کردن دستور غذایی که دارم برای اولین می‌پزم، اجتناب کنم.
  • 2. Please stop fucking with the thermostat.
    2. لطفاً دست از ور رفتن ترموستات بردار.

2 سربه‌سر گذاشتن سر کار گذاشتن، شوخی کردن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد fool around fuck around mess around mess with tease
to fuck with someone
با کسی شوخی کردن/سربه‌سر کسی گذاشتن/کسی را سر کار گذاشتن
  • 1. Come on, don't fuck with me. Did Tina really ask about me?
    1. یالا، سر کارم نگذار. واقعاً "تینا" درباره من پرسید؟
  • 2. Don't take it serious, man, I'm just fucking with you.
    2. جدی نگیر، رفیق، فقط دارم سربه‌سرت می‌گذارم.

3 درگیر کردن قاطی شدن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد involve
to fuck with someone/something
(خود را) درگیر چیزی کردن/با کسی قاطی شدن
  • 1. Nah, man, I do not fuck with cocaine.
    1. نه، رفیق، من خودم را درگیر کوکائین نمی‌کنم.
  • 2. What are you doing fucking with that crew? You're going to get into some messed up shit.
    2. چرا داری با آن گروه قاطی می‌شوی؟ وارد مسائل [کارهای] خیلی بدی خواهی شد.

4 آزار دادن اذیت کردن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد bother trouble
to fuck with someone
کسی را آزار دادن/اذیت کردن
  • 1. Fuck with me again and see what happens.
    1. دوباره اذیتم کن و ببین چه اتفاقی می‌افتد.
  • 2. If you keep fucking with Derrick, he's going to snap.
    2. اگر مدام "دِرِک" را اذیت کنی، قاطی خواهد کرد.
  • 3. The thought that she might be cheating on me is really fucking with me.
    3. فکر اینکه او احتمالاً دارد به من خیانت می‌کند، واقعاً دارد آزارم می‌دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان