Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دستکاری کردن
2 . سربهسر گذاشتن
3 . درگیر کردن
4 . آزار دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to fuck with
/fˈʌk wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: fucked with]
[گذشته: fucked with]
[گذشته کامل: fucked with]
صرف فعل
1
دستکاری کردن
ور رفتن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
meddle with
mess with
to fuck with something
با چیزی ور رفتن/چیزی را دستکاری کردن
1. I try to avoid the temptation to fuck with a recipe the first time I make it.
1. سعی میکنم از وسوسه دستکاری کردن دستور غذایی که دارم برای اولین میپزم، اجتناب کنم.
2. Please stop fucking with the thermostat.
2. لطفاً دست از ور رفتن ترموستات بردار.
2
سربهسر گذاشتن
سر کار گذاشتن، شوخی کردن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
fool around
fuck around
mess around
mess with
tease
to fuck with someone
با کسی شوخی کردن/سربهسر کسی گذاشتن/کسی را سر کار گذاشتن
1. Come on, don't fuck with me. Did Tina really ask about me?
1. یالا، سر کارم نگذار. واقعاً "تینا" درباره من پرسید؟
2. Don't take it serious, man, I'm just fucking with you.
2. جدی نگیر، رفیق، فقط دارم سربهسرت میگذارم.
3
درگیر کردن
قاطی شدن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
involve
to fuck with someone/something
(خود را) درگیر چیزی کردن/با کسی قاطی شدن
1. Nah, man, I do not fuck with cocaine.
1. نه، رفیق، من خودم را درگیر کوکائین نمیکنم.
2. What are you doing fucking with that crew? You're going to get into some messed up shit.
2. چرا داری با آن گروه قاطی میشوی؟ وارد مسائل [کارهای] خیلی بدی خواهی شد.
4
آزار دادن
اذیت کردن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
bother
trouble
to fuck with someone
کسی را آزار دادن/اذیت کردن
1. Fuck with me again and see what happens.
1. دوباره اذیتم کن و ببین چه اتفاقی میافتد.
2. If you keep fucking with Derrick, he's going to snap.
2. اگر مدام "دِرِک" را اذیت کنی، قاطی خواهد کرد.
3. The thought that she might be cheating on me is really fucking with me.
3. فکر اینکه او احتمالاً دارد به من خیانت میکند، واقعاً دارد آزارم میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
fuck up
fuck puppet
fucknut
fuck it
fuck bunny
brush aside
bubble over
build on
burn off
buy into
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان