[اسم]

fuckbrain

/fˈʌkbɹeɪn/
قابل شمارش

1 آدم کله‌پوک آدم ابله

culturally sensitive informal offensive
مترادف و متضاد fool fuckhead stupid
  • 1.Don't listen to that fuckbrain.
    1. به حرف‌های آن آدم ابله گوش نده.
  • 2.Jack is such a fuckbrain.
    2. "جک" خیلی آدم کله‌پوکی است.

2 آدم شیفته مقاربت عشق رابطه جنسی

culturally sensitive disapproving informal
مترادف و متضاد fuck freak
  • 1.All he thinks about is dames. He is a fuckbrain.
    1. او فقط به زن‌ها فکر می‌کند. او آدمی شیفته مقاربت است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان