[اسم]

gag

/ɡæɡ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دهان‌بند

2 شوخی جوک، خوشمزگی

3 محدودیت (آزادی بیان) منع

[فعل]

to gag

/ɡæɡ/
فعل گذرا
[گذشته: gagged] [گذشته: gagged] [گذشته کامل: gagged]

4 دهان‌بند زدن دهان کسی را بستن

  • 1.They gagged her and tied her to a chair.
    1. آنها به او دهان‌بند زدند و او را به صندلی بستند.

5 محدود کردن (آزادی بیان) منع کردن

  • 1.The new laws are set as an attempt to gag the press.
    1. قوانین جدید به‌عنوان تلاشی برای محدود کردن (آزادی بیان) مطبوعات تعیین شده‌اند.

6 عق زدن حالت تهوع داشتن

مترادف و متضاد retch
  • 1.The foul smell made her gag.
    1. بوی متعفن باعث شد او عق بزند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان